اینجا رو دوست دارم پس حذفش نمی کنم. شاید اومدم کم کم آرشیوم رو هم بردم. شایدم آرشیوم بمونه همین جا.
دیگه اینجا مال من نیست پس تاییدیه نظرات رو برداشتم. خوش باشید.
فعلا
اون شب انقد احساس کمبود عاطفه می کردم که تا صبح همش خواب می دیدم که ایلیا که کنارم خوابیده، سرشو بلند می کنه می پرسه خوشگله من چه طوره؟
بعد نوشت: کامنتی که حذف شد به نظرم دخالت توی زندگی شخصیم بود. من رویه ام رو تغییر می دم!
با این حال و روزم بلند شدم با دوستم رفتم بیرون. دلم می خواست یکی باشه به حرفام گوش بده ولی اون به جز شناخت شوهرش و دوست دختراش نمی خواست راجع به هیچی دیگه حرف بزنه. با یه حال خراب تر رفتم دانشگاه.
به خاطر سمینارم و پایان نامه ام حسابی نگران هستم و استرس دارم. اینترنت بخش بازیش گرفته بود. یه فایل فسقلی رو نمی تونستم نصب کنم. status جی میلمو گذاشتم "دلم خیلی گرفته". اینهمه دوستام هی آن شدن ولی هیش کی نپرسید چت شده.
رفتم درمانگاه مطهری نوبت بابا رو اکی کنم. دیدم نوبتش باطل شده.
دیگه اصلا حوصله ی هیچی رو نداشتم.
رفتم سر کلاس. سر کلاس خوب بودم. مخصوصا که دکتر حسابی ازم تعریف کرد و من برای بار هزارم متوجه شدم رابطه ی عاطفی من و دکتر چقد قویه!
با کلی شوق و ذوق اومدم خونه می بینم بابا ور داشته توی یخنی لوبیای من سبزی ریخته کردتش خورش سبزی!!!! تازه گاز رو هم که صبح من حسابی وقت گذاشته بودم تمیز کرده بودم گند زده بود. یه عالمه هم ظرف گذاشته بود برا من. فقط یه کم نق نق کردم.
نشستم سر کارام. هی اومد گفت می ای فلان کار رو بکنیم؟ رفت اومد گفت نیومدیا.
اون لحظه توی آینده که با افتخار برام می گی که سربلند از این امتحان اومدی بیرون، خیلی شیرین خواهد بود. به من این شیرینی رو خواهی بخشید آرمیتا جان؟ می دونم از پسش بر می آی. تو آزادی بیشتر از هر کس که فکرشو کنی. از این آزادی به چه منظور استفاده خواهی کرد؟ می دونم حافظه ات عالیه ولی سعی کن فراموشش کنی.
تو رو هم دوست دارم حتی شاید به اندازه ی ایلیا. تلاشتو بکن.
از وقتی اون بحث کذایی بینمون شده دلم می خواد یه جوری این نقطه ضعفو کم رنگ تر کنم. نمی خوام از خودم دور بشم می خوام در عین حال که خودم هستم از اون ضعف هم خبری نباشه. دیشب فیلم slumdog millionaire رو دیدم. امروز هم دارم 21 grams رو می بینم. نمی دونم چقد کارم درسته. نمی خوام از خودم دور بشم در عین حال نمی خوام کسی از من برتر وجود داشته باشه. می تونم؟!
مشکلم اینه که زیادی پای فیلم جو گیر می شم، به همین خاطر باید تنها باشم، و این اصرارم واسه تنها بودن حسابی مشکوک می زنه!!