روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

پست آخر

اینجا رو دوست دارم پس حذفش نمی کنم. شاید اومدم کم کم آرشیوم رو هم بردم. شایدم آرشیوم بمونه همین جا.

دیگه اینجا مال من نیست پس تاییدیه نظرات رو برداشتم. خوش باشید.

فعلا

نمی دونم چی بشه ولی احتمالا کلا رویه ی وبلاگ نویسیم رو عوض می کنم. شایدم یه کوچ کوچولو کردم.

کمبود عاطفه

اون شب انقد احساس کمبود عاطفه می کردم که تا صبح همش خواب می دیدم که ایلیا که کنارم خوابیده، سرشو بلند می کنه می پرسه خوشگله من چه طوره؟


بعد نوشت: کامنتی که حذف شد به نظرم دخالت توی زندگی شخصیم بود. من رویه ام رو تغییر می دم!

دلم خیلی گرفته

با این حال و روزم بلند شدم با دوستم رفتم بیرون. دلم می خواست یکی باشه به حرفام گوش بده ولی اون به جز شناخت شوهرش و دوست دختراش نمی خواست راجع به هیچی دیگه حرف بزنه. با یه حال خراب تر رفتم دانشگاه.

به خاطر سمینارم و پایان نامه ام حسابی نگران هستم و استرس دارم. اینترنت بخش بازیش گرفته بود. یه فایل فسقلی رو نمی تونستم نصب کنم. status جی میلمو گذاشتم "دلم خیلی گرفته". اینهمه دوستام هی آن شدن ولی هیش کی نپرسید چت شده.

رفتم درمانگاه مطهری نوبت بابا رو اکی کنم. دیدم نوبتش باطل شده.

دیگه اصلا حوصله ی هیچی رو نداشتم.

رفتم سر کلاس. سر کلاس خوب بودم. مخصوصا که دکتر حسابی ازم تعریف کرد و من برای بار هزارم متوجه شدم رابطه ی عاطفی من و دکتر چقد قویه!

با کلی شوق و ذوق اومدم خونه می بینم بابا ور داشته توی یخنی لوبیای من سبزی ریخته کردتش خورش سبزی!!!! تازه گاز رو هم که صبح من حسابی وقت گذاشته بودم تمیز کرده بودم گند زده بود. یه عالمه هم ظرف گذاشته بود برا من. فقط یه کم نق نق کردم.

نشستم سر کارام. هی اومد گفت می ای فلان کار رو بکنیم؟ رفت اومد گفت نیومدیا.

  1. این سه روزه همش ساعت 6 بیدار شدم رفتم دانشگاه تا ساعت 7 شب. شب هم تا اومدم به خودم بیام ساعت شده بوده 12. اینه که حسابی خسته ام.
  2. واااااای کلی فیلم دیدم. یه فیلم آمریکایی هم دیدم به اسم love in time of cholera خیلی از لحاظ ساختار فیلم چیز خاصی نبود ولی خب برا من که تازه فیلم دیدنو شروع کردم تازگی داشت.
  3. برام دعا کنید. خیلی از پایان نامه و سمینارم می ترسم. 
  4. کار قابل ذکری نکردم. 
  5. مورد 4 رو دروغ گفتم. اون قولی که توی پست قبل به خودم دادم رو عملی کردم. آفففففففرییین مااااااااااااااچ!

خودم جان

اون لحظه توی آینده که با افتخار برام می گی که سربلند از این امتحان اومدی بیرون، خیلی شیرین خواهد بود. به من این شیرینی رو خواهی بخشید آرمیتا جان؟ می دونم از پسش بر می آی. تو آزادی بیشتر از هر کس که فکرشو کنی. از این آزادی به چه منظور استفاده خواهی کرد؟ می دونم حافظه ات عالیه ولی سعی کن فراموشش کنی.

تو رو هم دوست دارم حتی شاید به اندازه ی ایلیا. تلاشتو بکن.

فرهنگ فیلم دیدن

از وقتی اون بحث کذایی بینمون شده دلم می خواد یه جوری این نقطه ضعفو کم رنگ تر کنم. نمی خوام از خودم دور بشم می خوام در عین حال که خودم هستم از اون ضعف هم خبری نباشه. دیشب فیلم slumdog millionaire رو دیدم. امروز هم دارم 21 grams رو می بینم. نمی دونم چقد کارم درسته. نمی خوام از خودم دور بشم در عین حال نمی خوام کسی از من برتر وجود داشته باشه. می تونم؟!


مشکلم اینه که زیادی پای فیلم جو گیر می شم، به همین خاطر باید تنها باشم، و این اصرارم واسه تنها بودن حسابی مشکوک می زنه!!