روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

دوگانگی

حس خانومی رو دارم که توی این فیلما با موهای پریشون بی خیال وایساده، مردی هم مقابلش ایستاده و دو تا شونه هاشو گرفته و تکونش می ده و بهش التماس می کنه کنارش باشه. زنه بی خیال فقط تکرار می کنه نمی دونم! نه می خواد پسش بزنه (چون یه بار پسش زده و بعد پشیمون شده) نه مطمئن هست می خواد باهاش بمونه. ولی ترجیهش بر اینه که بگه نه!

شمارش معکوس

فقط دو روز دیگه!

می ترسم اتفاقی بیفته این اومدن کنسل شه!

سحر صدای تو

دیشب خیلی بهتر از اون چیزی که توقع داشتم پیش رفت. البته باید از یاهوو و سیستم مخابرات تشکر کرد!

خدایا شکرت که شوهرم انقد درکم می کنه. بعضی موقع ها فکر می کنم من با کی ازدواج می کردم انقد آزاد بودم؟ کی من و نیازهامو انقد خوب درک می کرد؟

پی نوشت: شمارش معکوس دیدار مجدد شروع شد: 3 روزه دیگه.

ازدواج

خیلی دوست دارم بدونم مردا چرا ازدواج می کنن؟ دید آدما از زندگی، اینکه چی می فهمن ازش برام خیلی جالبه.

پی نوشت: منتظر یه شب رویایی هستم.

شوک

همیشه تک تک جملات هردومون رو به خاطر داشتم. از اولش تا الان ولی نمی دونم دیشب بین اشک هام چی بهت گفتم که سر عقل اومدی.

هنوز توی شوک هستم. نمی دونم چی به چی شد. فقط می دونم بازم منو قبول کردی. مثل پارسال. فقط می دونم واسه همیشه مال تو هستم.

امیدوارم با حضورت بتونی سایه ی این غم رو از زندگیم حذف کنی.

پی نوشت: یکی از شروط دیشب این بوده که بهترین پذیرایی رو برای سفر بعدی انجام بدم. به نظرتون چی کار کنم؟

بعد نوشت: من زندگی خودمو دارم و شما می دونید نظر شما اصلا برام مهم نیست. پس بی خود نگران نشید و نظر اراجیف ندید. شما از زندگی من خیلی چیز ها رو نمی دونید.

غم

یه جور غم همه ی زندگیمو پوشونده. لحظه هایی هستن که کلی می گیم و می خندیم و خوشیم ولی وقتی دارم زندگیمو واسه کسی توصیف می کنم به نظرم می اد خیلی وقته نخندیدم. البته لحظه هایی که ناراحت باشم خیلی زیادن. می شه گفت هر شب باید ایلیا بغلم کنه و من توی بغلش آروم آروم گریه کنم تا خالی بشم. فشار هم رویم خیلی زیاده. سر همون درسم که مرتیکه ی آشغال با 12 پاسم کرد خیلی ضربه خوردم. تنهاییم هم خیلی زیاده. می دونید این فاصله ی لعنتی بین من و ایلیا هم مزید بر علت شده. همیشه هستش ولی خب بودنش از اون بودنا نیست! همش اخمام توی همه. اون روز از نمازی تا بیام خونه همش ابروهامو به حالت تعجب داده بودم بالا. نمی دونم چی کار کنم. 

‌فقط برام دعا کنید. قسمتون می دم برام دعا کنید.