روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

نقش اول زندگی

همیشه دوست داشتم مرکز توجه باشم و از اون جاهایی که نتونستم این توجه رو به خودم جلب کنم حسابی فراری شدم. 

همیشه بهترین مدرسه درس خوندم و توی مدرسه همیشه اول هر مسابقه ای بودم که توش شرکت می کردم. دانشگاه هم خیلی جاها ترکوندم.

توی خونه هم خیلی بهم توجه می شد. چندین سال همه ی کارامو آرتا می کرد و حسابی نازمو می خرید بعدش هم بابایی. وقتی از در خونه وارد می شه صدا می کنه خانم نیومدی هنوز؟ یا همیشه نظرمو می پرسه. هر جا بخواد بره باید باهاش برم و ...


همه ی اینا رو گفتم که بگم همیشه دوست داشتم مردی داشته باشم که من موضوع اول زندگیش باشم. مردی که احساساتم رو درک کنه. بهشون نخنده. عشقمو باور کنه. توی خلوتمون نخواد نگران این باشم که مسخره می شم. مردی که وقتی ازش چیزی می خوام همه ی هم و غمش برآورده کردن اون باشه. نمی دونم چقد توی انتخابم موفق بودم؟

خوبه خواننده هام خیلی چیز ها رو درک می کنن مثلا موضوع پست قبلی رو. 

 

از نی نی یه خبر هایی شده انگار. مطمئن نیستم.

نیاز

فکر می کنم کسی نباشه که از این مساله خوشش نیاید. حتی کسایی که این ادعا رو دارن هم دارن پوشش می ذارن روی نیازشون! البته این کار خیلی بی خوده باید به این باور برسم که این یه نیاز طبیعیه که همه دارن و اتفاقا لحظات خیلی خوشایند و دل نشین و به یاد موندنی هست. 

 

از نی نی خبری نشد!

اگر شما بودید چی کار می کردید؟(3)

فرض کنید به خاطر شکست توی زندگی قبلیتون از خیلی چیزها زده شدید. مهمترین مساله هم س*ک*ستون باشه. 

حالا توی زندگی جدیدتون: یه روز شوهرتون خیلی اصرار کنه. شماهم بی دلیل قبول نکنید. یه کم به خاطر موضوعات قبلی یه کم هم ناز و اینا! بعد که ناراحتی شوهرتونو ببینید کوتاه بیاید. بهش حق بدید و خیلی هم اون روز لذت ببرید هر دوتون لذت ببرید نه فقط اون. بعد که اومدید از جاتون بلند شید ببینید ای دل غافل که همه ی تدابیر امنیتی تون بی خود بوده و احتمال مادر شدن شما وجود داره. 

چی کار می کنید؟ نگه اش می دارید؟ اگه نگه اش دارید با عذاب وجدان شوهرتون چی کار می کنید که دائم می گه تقصیر من بود خودخواهی کردم و توی این شرایط بچه می خواستیم چی کار؟ 

اگه نگه اش ندارید یا اگه موقع به دنیا اومدنش اتفاقی براش بیفته خوشحال می شید؟ 

 

پی نوشت: هنوز به دنیا نیومده. می ترسم!

نی نی کوچولو کم کم داره از راه می رسه!

خانم دکتر گفت تا قبل از شنبه باید به دنیا بیاد یعنی اگه نیاد به زور می آرنش. زیاد نمی تونم پشت کامپیوتر بشینم شاید بعدا اومدم مفصلا یه چیزایی رو روشن کردم.

 

امروز ایلیا اومد شیراز و این چند روزه رو در خدمتش هستم. 

 

ایشالا هفته ی دیگه از پروپوزالم دفاع می کنم. دعا کنید باید این ارائه بهترین باشه تا بتونم مشتی بزنم بر دهن استاد بدخواهی که بهم 12 داد! 

 

فک کن خانم زیگزاگ برام کامنت گذاشته. انقد شوکه شدم. ممنون. بازم عرض ارادت. سلام به آقای زیپ و سی سی خانم برسونید. چقد زشت من مدتهاست از گوگل ریدر می خونمتون ولی تاحالا براتون کامنت نذاشتم. باور کنید شرایطم اجازه نمی ده زیاد توی وب وقت بگذرونم. خیلی خوشحالم کردین.

کمتر از 12 ساعت باقی مونده تا ایلیا کنارم قرار بگیره!