روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

لعنت به فاصله

 این اولین خود سانسوریه این وبلاگه..... 

بهش حسودیم می شه از ته وجودم.

ذهن لجوج من

امشب ایلیا گوشیو محل کارش(!) جا گذاشته و بنا به یه دلایلی نباید اس ام اس زد. از وقتی اینو بهم گفته هزار تا مسئله ی بزرگ و کوچیک، خبری و سوالی، عشقولانه و .... پیش اومده که رفتم سراغ موبایلم تا بهش اس ام اس بزنم. باورتون نمی شه اگه اینو نفهمیده بودم شاید تا 11 یا حتی بیشتر که صدام می کرد برا خوابیدن هیچی اس ام اس نمی زدما ولی ....

دیروز بعد از بحث های این چند شبه تصمیم گرفتم عوض شم. یه کم تنوع یه کم عشقولانه شاید بتونه این دلتنگی رو کمتر کنه. در همین راستا دیروز واقعا به خوبی و خوشی گذشت. برامون دعا کنید که خیلی دوران سختی رو داریم می گذرونیم.....

درد دل

کاش یکی بود به حرفام گوش می داد و نمی زد توی سرم به خاطر دغدغه هام. نمی دونم زندگیم داره به کدوم سمت می ره ولی ....

شاید همه ی این حرفا مثل همیشه از سر دلتنگیه.

شاید نه! ما خودمونو گول میزنیمو هر سری که همدیگرو می بینیم انقد توی این پیک عاطفی گیر می کنیم که فکر می کنیم همه چی از سر دلتنگی بوده.

کاش می شد بیشتر پیشه هم باشیم تا بفهیم کجای کار می لنگه. ولی حیف که الان وقت دیدن همدیگرو هم نداریم.


دلم هوای پارسالو کرده: شب تا دیر وقت منتظر شوهرم بودم به زحمت خودمو بیدار نگه می داشتم. شوهرم وقتی می یومد بهم پناه می اورد از همه ی بدی هایی که توی روز دیده بود و یه شب خوب دیگه رو باهم تجربه می کردیم. نه مثل الان که همش التماس های من هست و نیاز های من و ... دلم طبقه ی دوم عمارت های تاریخی رو می خواد!