روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

اولین بوسه

و امشب شد یک سال...

رویای تو

 من روزی را با رویای تو آغاز می کنم.
با رویای بوسیدن لبهایی
با سرخرگهای رز
با رویای اینکه، یقه پیراهنت باشم
تا
گرمای نفست را در بر گیرم
سوپوری باشم
که تو اولین سلام مهربان صبح ات را به او می کنی
با رویای اینکه کفشهایت باشم که
پاهایت را در برگیرم
و شب من ؛
با رویای تو آغاز میشود:

رویای زنی که آخرین پلک را می زند
وبه خواب می رود
و خواب می بیند
که روز بعد را نیز 
با رویای تو آغاز می کند... "


شاعر خانم بهاره رهنما.


پی نوشت: این شعر دقیقا وصف الحال این روزهای منه. بد مستی هام داره شروع می شه.

دلم برات یه ذره شده کی می رسه اون موقع که بتونم دستتو بگیرم توی دستم؟

نمی خواستم نگرانتون کنم فقط رنگ این روزا یه کم تیره شده.

خدایا کمکم کن. خدایا می دونی ما سه تا جز با تو 4 نمی شیم کمکمون کن که بی پناه تر از همیشه ایم!

قالب جدید

فکر کنم مشکل ویروس حل شد. ناچار شدم قالبم رو عوض کنم. هنوز مشکل وجود داره؟

درد دل مردونه

ما خانوما اخلاق های خاص خودمون رو داریم و می دونم نمیشه از شریک زندگیت توقع داشته باشی اونم مثل تو رفتار کنه. مثلا من دوست دارم شب که می شه بشینم واسه شوهرم از صبح تا شب اون روز رو تعریف کنم اونم ریز ریز. بعد شوهرم فقط گوش کنه و با هام هم احساس باشه و حس کنم داره خر کیف می شه. ولی خب اگر شوهره بخواد انقد حرف بزنه حتما خسته می شم. خدا روشکر شوهرم نقش یه گوش شنوا رو خیلی خوب بازی می کنه و انقد از شنیدن حرفام لذت می بره که کامل از این لحاظ ارضا می شم.

ولی مشکلی که وجود داره اینه که دوست دارم اونم برام از مشکلاتش برام بگه ولی خب کم پیش می اد مرد اینجوری باشه و ایلیا هم همین طوره. یه مشکلی که براش پیش می اد دوست نداره بشینه برای من بگه سعی می کنه خودش حلش کنه. (می دونم اکثر مردا همین جورن) و اون موقع من خیلی ناراحت می شم حس می کنم هنوز اون احساس صمیمیت یا اون احساس شراکت که باید باشه وجود نداره. همون احساسی که وقتی من به یه مشکل برمی خورم و گفتنش رو برای هیچ کس جایز نمی دونم، ایلیا رو بهم نشون می شده. البته من انقد smart هستم که بتونم بفهمم چی شده ها ولی این نگفتنه خیلی اذیتم می کنه. مثلا وقتی یه جایی ببینم داره می گه مشکل دارم ولی وقتی ازش می پرسم می گه "من هیچ مشکلی ندارم!" خیلی ناراحت می شم. اون موقع این فاصله حسابی اذیتم می کنه. اون موقع است که

هزار بار آرزو می کنم کاش بیشتر بهش نزدیک بودم.

هزار بار آرزو می کنم کاش تهران بودم شاید اون موقع بیشتر در جریان زندگیش قرار می گرفتم.

هزار بار آرزو می کنم کاش شریک بهتری براش بودم یه شریک قابل اعتماد.


شما هم توی رابطه تون اینجور شرایط پیش می آید؟

پی نوشت: وبلاگم دچار ویروس شده. باید چی کارش کنم؟!