روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

لحظه های عاشقانه در خواب

دیشب موبایلمو گذاشتم زیر بالشتم که کسی بهش پا نزنه و رفتم سر لپتاپم وب گردی.

بعد که اومدم همین طور ناامید که ایلیا چرا بهم زنگ نمی زنه موبایلمو برداشتم، رختخوابمو انداختم و دراز کشیدم کتاب خوندن. دیدم دیکشنری موبایلم بازه، بستمش که شارژ تموم نشه، دیدم یه میسد کال دارم. اوووووه ایلیا بوده. ده دقیقه ای گذشته بود. زنگ زدم. جواب نداد. گفتم شاید رفته شام. به خودم امید می دادم که زنگ می زنه. نیم ساعت گذشت دیدم زنگ نزد. دوباره زنگ زدم. بازم جواب نداد. هنوز امید وار بودم که نخوابیده. اس ام اس زدم خوابیدی؟ جواب نداد! خوابش برده بود. خیلی ناراحت بودم. خیلی ها. وحشتناک. دیروز حسابی دلم هواشو کرده بود. مخصوصا با این هوای عاشق کش این چند روزه ی شیراز خیلی دلم هواشو کرده بود.

وقتی داشتم می خوابیدم تصور کردم که کنارم خوابیده. من موندم و کلی حس عشقولانه و یه مرد بی هوش شده از خستگی. گفتم بهش می گم دیگه انقد کار نکنه. من پول این جوری نمی خوام. بعد گفتم نه مرد کار نکنه بدرد نمی خوره باید بهش بگم .... خلاصه با این فکرا خوابم برد. تقریبا ساعت 12 بود که بهم زنگ زد.

چیزی از عشقولانه بازیمون یادم نمی آید فقط یادمه خیلی ازش تشکر کردم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد