روزانه ها

روزانه های منه دیگه

روزانه ها

روزانه های منه دیگه

دلخورم

خیلی دلخورم. این سه روز از پیش از ظهر تا دم غروبا توی خونه تنهای تنها  بودم. 

خیلی دلخورم. این دو شب با ترس و اشک خودمو خواب کردم. 

فکر کردی بی معرفتی شاخ و دم داره؟ نه فکر کردی شاخ و دم داره؟ حالا دیدی نداره؟ 

خیلی دلخورم. اصلا یادت نموند من تنهام. حتی یادت نیومد یادت رفته! 

خیلی دلخورم. من باز گفتم بی تو شبا نمی خوابم این بلا رو سرم آوردی؟ ولی اشتباه کردی! حالا دیگه مثل اون موقع نیست. بذار مسافرام برگردن....

خیلی دلخورم.... 

خیلی دلخورم خب! 

 

پ.ن. می خواستم این پست رو خیلی زودتر بذارم ولی گفتم شاید دارم اشتباه می کنم. الان این پست رو گذاشتم که بابا شبی و آرتا فردا ظهر برمی گرده.

زیاده خواهی

کاش لبات بودن تا خستگی رو از تمام تنم بدزدی. 

نه تمام تنم زیاده، اگه فقط خستگی دستمامو هم بگیری از سرم زیاده. 

نمی خواد ببوسیا فقط بذار انگشتام لباتو حس کنن. 

زیاده؟

باورم نمی شه

۱. رفتم دوره حفظ قران ثبت نام کردم. با سوره ی غافر شروع می شه. بعد از سوره ی غافر امتحان می گیرن هر کی قبول شد می تونه بره جز اول ثبت نام کنه. اول می خواستم برم دارالقران. امروز با مدیریتش یه دعوای حسابی کردم و گفتم نمی ام اونجا ثبت نام کنم. پیر زن های مذهبی خیلی لج منو در می ارن. یه خانومی بهم گفت برم فرهنگسرای قران. هم خوش مسیر تره هم ارزون تره هم مدیریتش مرده. باورم نمی شه یه روزی ملاک انتخابم بودن مرد توی مجتمع باشه شده فقط یه دونه!

2. باورم نمیشه غلیان هورمونی انقد منو سگ کنه. شما باورتون می شه؟ 

3. آقا عرفان. شوهر سابق من (آرامش) سعی می کرد نشون بده خیلی حالیشه، سعی می کرد خیلی قشنگ حرف بزنه، سعی می کردن وانمود کنه خیلی خوش تیپه و .... و الحق که خیلی حالیش بود و واقعا قشنگ حرف می زد یعنی می دونست دخترا چی دوست دارن بشنون و چه جوری دوست دارن بشنون این یکی از دلایلی بود تونست اونقد منو خر کنه. البته وقتی حشری می شد که دیگه همه چیز یادش می رفت و اینم باعث شد من بفهمم هیچی نیست هیچی هیچی. خوبیه اون دوره این بود که ملاک انتخابم خیلی عوض شد. الان خیلی خوب اینجور آدما رو خیلی خوب می شناسم. تجربه ای که به قیمت از دست دادن شرافتم به دست اوردم. فکر می کنم کلا دانشگاه آزادی ها همین طورن. چقد من از این دانشگاه آزادی ها حالم به هم می خوره! می خواستم ازتون خواهش کنم بی خیال این وبلاگ شید. من خواننده نمی خوام. ترجیح می دم اینجا هم تنها باشم.

فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون

دارم می ترکم! از پا در اومدم همین.